ز در درآ و شبستان ما منور کن ۳۹۷
بالابلند عشوهگر نقشباز من ۴۰۰
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن ۳۹۶
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن ۳۹۹
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن ۳۹۵
خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن ۳۹۱
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن ۳۹۸
ای روی ماهمنظر تو نوبهار حسن ۳۹۴
منم که شهرهی شهرم به عشق ورزیدن ۳۹۳
بهار و گل طربانگيز گشت و توبهشکن ۳۸۸
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان ۳۸۷
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن ۳۹۰
سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم ۳۸۹
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم ۳۷۶
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم ۳۷۲